سلام دوستان عزيز.

با اميد اين که روزهايی شاد و موفقی را در فيض خداوند مهربان سپری فرموده باشيد به مبحث اين هفته می پردازيم.

آری دوستان، اميدوارم که هفته ای شاد، کاملا سالم و موفقی را پشت سر نهاده باشيد.

روز هايی که در آن هيچ گونه ناراحتی و دردی به سراغ شما نيامده و هر لحظه را با لبی خندان و بدنی سالم گذرانيده باشيد.

بله، آرزوی من برای خودم و شما اين است که، نه تنها روز های گذشته يا امروزمان، بلکه تا لحظه ای که زنده هستيم

همواره شاد – سلامت – بی غم و درد زندگی کنيم.

آيا با شنيدن چنين آرزويی لبخندی بر لبان شما آمده و از خود می پرسيد، مگر چنين چيزی شدنی و امکان پذير است؟

اين چه آرزو و انتظار عجيبی است که ما می توانيم در اين دنيا داشته باشيم؟

هميشه شاد و شادمان – هميشه سلامت و تندرست – و حتی عجيب تر اين که، هميشه بی غم و نگرانی؟

بعضی از ماها که عادل تريم، ممکن است بگوييم؛ اين ممکن است که شخصی در طول زندگيش فقط چند ساعت از

روزی را از همه برکاتی که آرزو کرديم برخوردار شده باشد، ولی اين امکان پذير نيست که يک انسان، حال هر که

می خواهد باشد، صرفنظر از جنسيت – سن و سال و محل زندگيش از آن لحظه ای که چشمانش را می گشايد، تا آخر

شب که به بستر می رود مسائل و موضوعات متفاوت و ناراحت کننده ای را تجربه نکند!

من هم با شما کاملا هم عقيده هستم.

من هم هرگز نديده و نشنيده ام که انسانی ادعا کرده باشد که، در تمام طول زندگی خود با همه دردها، مشکلات و

مصيبتها بيگانه بوده.

اما چرا ما چنين دعا می کنيم خود دليل گويأيی از يک حقيقت تلخ می باشد که بر زندگيهأی ما حاکم می باشد.

ما آرزوی شادی می کنيم، زيرا حتما ناراحتی و غم در زندگی ما وجود دارد، يا می دانيم که در راه است.

برای خودمان و ديگران آرزوی سلامتی می کنيم، زيرا با بيماريها و دردهأی جسمانی و روحی بی شماری آشنا هستيم،

پس نميتوانيم وجودشان را انکار کنيم.

همينطور، آرزوی آرامش و روانی شاد برای خود و ديگران داريم زيرا نه خود و نه کسی ديگر را در اين جهان سراغ

داريم که از ناراحتی ها و درد های زندگی گريخته باشد.

پس ما همواره آرزومند و اميدواريم که از دردهأی جسمی و روحی نجات پيدا کرده و روزگا رمان را با شادی و بی

غمی در کمال رفاه و آسايش بگذرانيم، آيا اينگونه نيست؟

حال اينجا يک سوال خيلی مهم را ما بايستی جوابگو باشيم، و آن اين که، <چرا>؟

چرا حتئ آرزو و اميد داشتن يک بدن سالم – يک زندگی کاملا بی دغدغه و يک روح و روان کاملا راحت و بی

دردسر غير ممکن شده؟

چرا امروزه ما دريافت اين نعمات را غير ممکن می دانيم؟

چرا ما آنچنان با دردها، ناراحتی ها و نا آرامیهای خود و ديگران عادت کرده و خو گرفته ايم که ديگر برايمان جای

هيچ تعجبی نيست، اگر کسی از درد عضوی از بدن خود بنالد.

يا ديگر، تعجبی از اين نداريم که گاهی خود و ديگران را در مشکلات و دردسر هايی عجيب و غريب گرفتار بيابيم.

بله، سوالی که ما امروزه خيلی کم از خودمان می پرسيم اين است که، اصلا چرا بايد درد و غمی برای ما در طول عمر

وجود داشته باشد؟

جواب سوالات بالا موضوع صحبت برنامه ما خواهند بود.

اميدوارم که بتوانيد ما را در جواب دادن به اين سوالات همراهی کنيد.

برای پيدا کردن جواب اين سوال که چرا من و شما در قرن بيست و يکم شاهد اين همه بيماری، نا آرامی و جفا هستيم،

لازم است که يک سفر تاريخی دقيقی را به گذشته شروع کنيم.

منظورم اين است که، اجازه بفرمائيد به سراغ انسان های ديگری که در قرون پيش از ما می زيسته اند برويم و سر

گذشت و حال و روز آنها را جويا شويم.

تا بيابيم، که آيا اين يک امری است قديمی که تا به امروز ادامه پيدا کرده، يا نه، مريضی، نا آرامی و مصيبت ها يک

پديده قرن بيست و يکمی هستند.

در سفر خود به گذشته تاريخ بشريت، به شخصی بر می خوريم به نام ايوب.

شما به احتمال زياد اسم اين شخص را در گذشته شنيده ايد.

در فرهنگ فارسی ما، هر گاه کسی بخواهد اسطوره ای از صبر و مقاومت را در مقابل مشکلات نام ببرد اسم ايوب را

به زبان خواهد آورد.

خواهش می کنم اين مهم را مد نظر داشته باشيد که من قصد اين را ندارم که بگويم، ا يوب حتما بيشترين مصيبتها و

رنجها را در عمرش تجربه کرد.

دليل انتخاب ايوب برای مطالعه زندگيش اين است که، اولا ما همواره اسم او را به عنوان يک انسان صبور شنيده ايم و

مهمتر از آ ن اين که کتاب مقدس داستان زندگی اين مرد خوب را برای ما تا اندازه ای شرح داده و ما با ايمان

می توانيم سرگذشت ايوب را در کتاب مقدس مطالعه کرده و درسها بياموزيم.

اول ببينيم که ايوب که بوده و چه بر سرش آمده.
بعد به اين سوال جواب خواهيم داد که چرا اين مرد اينقدر عذاب کشید و واکنش او در مقابل اين همه آزمايش چه بود؟
داستان زندگی ايوب از کتاب ايوب فصل اول آیات يک تا پنج.
١ در سر زمين عوس مردی زندگی می کرد به نام ايوب. او مردی بود درستکار و خدا ترس که از گناه دوری
می ورزيد.

٢ و ٣ آيوب هفت پسر و سه دختر داشت و صاحب هفت هزار گوسفند، سه هزار شتر، پانصد جفت گاو، پانصد الاغ

ماده و نوکران بسيار بود. او ثروتمند ترين مرد سراسر آن ناحيه به شمار می رفت.

۴ هر يک از پسرن آيوب به نوبت در خانه خود جشنی بر پا می کردند و همه برادران و خواهران خود را دعوت می

نمودند تا در آن جشن شرکت کنند.

۵ وقتی روز های جشن به پايان می رسيد، آيوب صبح زود بر می خاست و برای طهارت هر کدام از فرزندانش به
خداوند قربانی تقديم می کرد. آيوب اين کار را مراتب انجام می داد، تا اگر احيانا پسرانش ندانسته به خدا گناه کرده باشند، بدينوسيله گناهشان آمرزيده شود.

پس در همان ابتدای شناختمان از ايوب ، در می يابيم که او مردی بسيار پرهيز کار و خدا ترس بوده و از گناه دوری

می ورزيده است.

ما ايوب را مردی بسيار ثروتمند می يابيم که خانواده نسبتا پر جمعيت خود را بسيار دوست می دارد.

همچنين می بينيم که در بين تمام اعضأی اين خانواده،محبت وجود دارد.

چون خوانديم که، فرزندان ايوب مرتبا ديگر برادران و خواهران خود را به منازل خود دعوت می نمودند و با هم در

ميهمانيهايشان شادی می کردند.

همچنين در می يابيم که ايوب ، نه تنها مردی خدا ترس، بلکه وی پدری وظيفه شناس هم بوده، چون که او حتی نگران

گناهان نادانسته خانواده خود می بوده و مطابق سنت و رسوم مذهبی آن زمان برأی بخشيدن آن گناهان به خداوند

قربانی تقديم می کرده است.

حال برگرديم به کتاب مقدس و زندگی آيوب را از آن نقطه به بعد دنبال کنيم.
آزمایش ایمان ایوب. ایوب ۱: ۶ – ۲۲
۶ يک روز که فرشتگان در حضور خداوند حاضر شده بودند. شيطان نيز همراه ايشان بود.
٧ خداوند از شيطان پرسيد: کجا بودی؟ شيطان پاسخ داد: دور زمين می گشتم و در آن سير می کردم
٨ آنگاه خداوند از او پرسيد: آيا بنده من آيوب را ديدی؟ بر زمين، کسی همچون او پيدا نمیشود. او مردی درستکار و خدا ترس است و از گناه دوری می ورزد.
٩ شيطان گفت: اگر خدا ترسی برای او سودی نمی داشت اين کار را نمی کرد.
١٠ آيوب و خانواده و اموالش را از هر گزندی محفوظ داشته ای . دسترنج او را برکت داده ای و ثروت زياد به او بخشيده ای .
١١ دار ايی اش را از او بگير،آنگاه خواهی ديد که آشکارا به تو کفر خواهد گفت!
١٢ خداوند در پاسخ شيطان گفت: برو و هر کاری که می خواهی با دارأيی اش بکن، فقط آسيبی به خود او نرسان.
پس شيطان از بارگاه خداوند بيرون رفت.
١٣ يک روز وقتی پسران و دختران آيوب در خانه برادر بزرگشان مهمان بودند،
١۴ و ١۵ قاصدی پيش آيوب آامد و به او گفت: گاوهايت شخم می زدند و ماده الاغهايت کنار آنها می چريدند که ناگهان سابيها به ما حمله کرده، حيوانات را بردند و تمام کارگران تو را کشتند. تنها من جان سالم بدر بردم و آمدم تا به تو خبر دهم.

١۶ سخنان اين مرد هنوز پايان نيافته بود که قاصد ديگری از راه رسيده، گفت: آتش خداوند از آسمان نازل شده، تمام گوسفندان و همه چوپانانت را سوزاند و تنها من جان سالم بدر برده، آمدم تا به تو خبر دهم.

١٧ پيش از آنکه حرفهائ وی تمام شود قاصدی ديگر وارد شده، گفت: کلدانيها در سه دسته به ما حمله کردند و شترهايت را بردند و کارگرانت را کشتند، تنها من جان سالم بدر بردم و آمده ام تا بهتو خبر دهم.
١٨ سخنان آن قاصد هم هنوز تمام نشده بود که قاصد ديگری از راه رسيد و گفت: پسران و
دخترانت در خانه برادر بزرگشان مهمان بودند،
١٩ که ناگهان با د شديدی از طرف بيابان وزيده، خانه را بر سر ايشان خراب کرد و همه زير آوار جان سپردند و تنها من جان سالم بدر بردم و آمده ام تا اين خبر را به تو برسانم.
٢٠ آنگاه آيوب برخاسته، از شدت غم لباس خود را پاره کرد. سپس موی سر خود را تراشيد و در حضور خدا به خاک افتاده،
٢١ گفت: از شکم مادر برهنه به دنيا آمدم و برهنه هم از اين دنيا خواهم رفت. خداوند داد و خداوند گرفت. نام خداوند متبارک باد.
٢٢ با همه اين پيش آمدها، آيوب گناه نکرد و به خداوند ناسزا نگفت.

دوستان، مصيبتهأی ایوب در همين جا ختم نمی شوند، بلکه شيطان باز هم به او ضرباتی هولناک وارد می آورد.

در ادامه داستان زندگی ایوب ، در کلام خداوند کتاب ایوب ۲: ۱ – ۱۰ می‌ خوانیم:
١ فرشتگان دوباره به حضور خداوند آمدند و شيطان هم با ايشان بود.
٢ خداوند از شيطان پرسيد: کجا بودی؟ شيطان جواب داد: دور زمين می گشتم و در آن سير می کردم.
٣ خداوند پرسيد: آيا بنده من آيوب را ديدی؟ بر زمين کسی مانند او پيدا نميشود. او مردی درستکار و خدا ترس است و از گناه دوری می ورزد. با اينکه مرا بر آن داشتی تا اجازه دهم بدون هيچ علتی به او صدمه بزنی، ولی او وفاداری خود را نسبت به من از دست نداده است.
۴و ۵ شيطان در جواب گفت: انسان برأی نجات جان خود حاضر است هر چه دارد بدهد. به بدن او آسيب برسان خواهی ديد که آشکارا به تو کفر خواهد گفت!
۶ خداوند پاسخ داد: هر چه می خواهی با او بکن، ولی او را نکش.
٧ پس شيطان از حضور خداوند بيرون رفت و آيوب را از سر تا پا به دملهأی دردناک مبتلا
ساخت.
٨ آيوب در خاکستر نشست و تکه سفالی برداشت تا با آن خود را بخاراند.
٩ زنش به او گفت: آيا با وجود تمام اين بلاها که خدا به سرت آورده، هنوز هم به او وفاداری؟ خدا را لعنت کن و بمير!
١٠ ولی آيوب جواب داد: تو مثل يک زن ابله حرف می زنی! آيا بايد فقط چيز های خوب از خدا
به ما برسد و چيز های بد نرسد؟ با وجود تمام اين بلاها آيوب سخنی بر ضد خدا نگفت.

دوستان عزيز در برنامه هفته آينده صحبتمان را در مورد موضوع “گناه اوليه انسان” ادامه می دهيم.

**************************************************************************

آیا به عیسی مسیح به عنوان نجات دهنده شخصی خود اعتماد کرده اید؟
آیا مشتاق داشتن یک رابطه شخصی با کسیکه شما را خلق فرموده و همواره دوست میدارد می باشید؟
برای شروع رابطه ای شخصی با خالق پر محبت خود می توانید اینگونه شروع کنید:
پدر آسمانی، من اعتراف می کنم که گناهکارم و احتیاج به بخشش تو دارم .
من ایمان می آورم که عیسی مسیح تاوان گناهان مرا با مرگ داوطلبانه خود بر روی صلیب تماما پرداخت.
من احتیاج به فیض تو دارم .
قلب و زندگی ام را به تو تقدیم می کنم، به من نشان بده چگونه برای تو زندگی کنم.
به خانواده خداوند خوش آمدید!
لطفا سوالات، نظرات و پیشنهادات محترمتان را به وسیلهٔ:
info@radioaramesh.org
radioaramesh@shaw.ca
با ما در میان بگذارید.
پایان